نوشتن از زندگی در آستانه مرگ
به گزارش طفره، خبرنگاران- سمیه جمالی: نویسنده در نخستین روزهای همه گیری کرونا، اسفند نود و هشت، داوطلبانه و صرفا برای تهیه گزارش جهت نوشتن روایت به بیمارستانی در تهران رفته است؛ دقیقا به درونِ اورژانس، بخش و آی سی یو کرونایی ها. تهور محسن باقری در این کار ستودنی ست.
امروز با گذشت دو سال از آغاز همه گیری کووید، ترس بیمارگونه که حاصل عدم شناخت بیماری بود تا حدود زیادی از بین رفته، و شاید این حرکت خیلی شجاعانه به نظر نرسد؛ اما آن روزها، کمتر آدمی حتی برای یاری به بیمارِ خودش خطر می کرد و پا به بیمارستان می گذاشت. تألیف این مستندنگاری داستانی، در روزهای ابتدایی و در ظرف زمان باید مورد آنالیز قرار گیرد.
در جاهای مختلفِ این روایت مشاهده می کنیم که حضور نویسنده دست وپاگیر و مزاحم به نظر می رسد. در شرایطی که همه برای نجات آدمی از مرگ کوشش می نمایند؛ کسی توی دست و پایشان می لولد؛ تا جایی که خودش هم واگویه می نماید: اینجا چه کار می کنم؟! چرا نمی توانم برای بیماری کاری کنم؟ اما قدر زحمات وی روزگاری معین می گردد که زمان از روی حادثه گذشته باشد. مانند کار عکاس های مستند جنگ!
ما با گذشت زمان متوجه تغییر روش درمان بیماری، تفاوت پروتکل ها، زائل شدن نرم ترس و دلهره و تغییر رفتار آدم ها شویم. راوی با به کارگیری اصطلاحات پزشکی، و گاه اصطلاحاتِ نظامی موجود در علم پزشکی، ما را با فضای نادیده آن لحظات آشنا می نماید. نویسنده در جریان روایت، غیرمستقیم، خواننده را در جریان امکانات موجود! و البته کوشش های بی دریغ پرستارها قرار می دهد. این مستندات- البته داستانی- اگر در زمان واقعه، ثبت نمی شد مرور زمان به همین زودی لایه ای از فراموشی بر آن می کشید.
از نظر زبانی اگر بخواهیم کتاب را آنالیز کنیم، همان طور که شایسته چنین نوشتاری است، ساده و بی پیرایه است. اگرچه به گمانم باز شاخ و برگ هایی وجود دارد که قابل حذف شدن بوده و در صورت زدودن آن، متن روان تری به دست می آمد. نویسنده، برای رسیدن به سبک شخصی کوشش می نماید و استفاده از لغات و اصطلاحات خاص اش، گام موثری در این زمینه بوده، که البته گاهی اصرار بیش از حد در به کارگیری آن ها، باعث بیرون زدن واژه و عبارت از متن می گردد. استفاده از صنایع و بدایع ادبی البته بسیار کم، مناسب چنین سبک روان و بی پیرایه ای نیست و گاه متن را از یکدستی خارج می نماید. مثل آدم نمایی بیمارستان.
و اما نکات مربوط به پرداخت روایت. نویسنده سعی نموده حالتی داستان گونه به اثر بدهد و از حالت خطی صرف دور شده و به دراماتیزه شدن میل پیدا نموده، تا جایی که انگ تخیلی بودن کل روایت به اثر زده نگردد.
ورود به روایت و فصل آغازین، اطناب و ریتم کندی دارد. اما فصل بعد که ورود به بیمارستان است، با ضرباهنگ خوب، جذابیت روایی دارد. شخصیت ها اگرچه همگی واقعی هستند؛ اما نویسنده با اتکا به تخیل خود، داستان هایی خلاصه برایشان می پرورد. به اسم پیشنهاد می گویم کاش یکی از شخصیت ها را از ابتدا تا خاتمه روایت اسم شخصیت محوری داستانی پیش می برد. نام نداشتن اشخاص و اشاره به هرکدام بر اساس معینات ظاهری علت خوبی دارد. اول آنکه نام نهادن بر شخصیت ها زمینه صمیمانه و نزدیکی میان آنها و راوی ایجاد می نماید و از بار صِرف مستندبودن کاسته و به سمت داستان پیش می رود، و اما علت غیر داستانی این است که با وجود ماسک و شیلد آدم ها فقط از روی رنگ ماسک و گان یا نوشته روی لباس قابل تشخیص اند.
در کل خواندن کتاب زندگی در روزهای قرمز را به هر سلیقه و سن و سالی پیشنهاد می کنم و به عوامل انتشار کتاب خداقوت می گویم.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران