چرا محتوای کتاب هایی را که می خوانیم فراموش می کنیم؟
به گزارش طفره، برخی ها هر کتاب را فقط یک بار می خوانند و بعد از گذشت مدت ها تقریباً بی هیچ کم وکاستی همۀ آن را به یاد می آورند. اما بیشتر ما این طور نیستیم و این موضوع خیلی ناراحتمان می نماید و مدام خودمان را بابت روش مطالعه مان ملامت می کنیم یا حافظۀ ضعیفمان را مقصر می دانیم.
جهت دریافت مشاوره خدمات تراکت تحریر چیست از بهترین و باتجربه ترین طراحان کشور همراه ما باشید. از طراحی تا چاپ تراکت های تبلیغاتی حرفه ای را با بهترین قیمت از ما بخواهید.
به گزارش خبرنگاران، جولی بک، از دبیران ارشد نشریه آتلانتیک در این خصوص می نویسد:
شکی نیست که بعضی افراد می توانند یک بار کتابی را بخوانند یا فیلمی را ببینند و پی رنگ آن را به خوبی در حافظه بسپارند. اما برای بسیاری از افراد، تجربۀ مصرف کالای فرهنگی مثل پر کردن وان حمام است، در آن غوطه ور می شوند و بعد تماشا می نمایند که با برداشتن درپوش خروجی تا قطرۀ آخر آب تخلیه می گردد. شاید یک فیلم ته وان باقی بماند اما دیگر فیلم ها همگی می فرایند.
فریا سانا، استادیار روانشناسی در دانشگاه آتاباسکا در کانادا می گوید: حافظه اغلب محدودیتی ذاتی دارد. در اصل یک گلوگاه است.
آنچه منحنی فراموشی نام دارد در 24 ساعت اول پس از یادگیری تندترین شیب را دارد. اینکه دقیقاً چقدر فراموش می کنید، از نظر درصدی متغیر است. اما اگر آن را مرور نکنید، بخش زیادی از مطلب در گذر از روز اول جان سالم به در نمی برد و روزهای بعد بخش های بیشتری از دست می فرایند و آخر سر شما می مانید و کسری از آنچه آموخته اید.
احتمالاً حافظه همواره همین گونه بوده است. اما جَرد هوروات، محقق دانشگاه ملبورن، می گوید نحوۀ کنونی مصرف اطلاعات و تفریحات نظرمان را دربارۀ نوع حافظۀ ارزشمند تغییر داده است و حافظۀ ارزشمند دیگر آنی نیست که یاری کند پی رنگ فیلمی را به یاد آوریم که شش ماه پیش دیده ایم.
در عصر اینترنت، حافظۀ بازیابی، توانایی به یادآوردنِ خودبه خود اطلاعات در ذهن، ضرورت کمتری دارد. هنوز هم به درد اراجیف کافه می خورد یا فهرست کارهای روزانه تان اما به گفتۀ هوروات، آنچه حافظۀ شناختی نام دارد، از اهمیت بالاتری برخوردار است. او می گوید تا وقتی یادتان باشد آن اطلاعات کجاست و چطور می توان به آن دسترسی پیدا کرد، دیگر نیازی نیست آن را به خاطر بسپارید.
تحقیقات نشان داده اند که اینترنت مثل حافظۀ جانبی عمل می نماید. براساس یک مطالعه وقتی افراد امید دارند پس از گذشت زمان به اطلاعات خود دسترسی داشته باشند، میزان بازیابی اطلاعات در آن ها پایین تر است. اما حتی پیش از ظهور اینترنت، محصولات سرگرمی به عنوان حافظۀ جانبی عمل می کردند. اگر بتوانید جمله ای از یک کتاب را به سرعت پیدا کنید، لازم نیست آن را به حافظه بسپارید. از وقتی فیلم های ویدئویی به بازار آمدند، می توانید تقریباً بدون هیچ دردسری فیلم یا برنامۀ تلویزیونی را مرور
دیگر اصلاً این موضوع مطرح نیست که اگر نتوانید اثری فرهنگی را به یاد آورید، برای همواره آن را از دست می دهید
کنید. اینترنت با خدمات جاری و مدخل های ویکی پدیا، احتمال به یادآوری اطلاعات فرهنگی را حتی بیش از این ها افزایش داده است. اما این به معنی آن نیست که پیش از این همه چیز را به یاد می آوردیم.
افلاطون از اولین افراد مشهوری بود که وقتی خطر بیرونی سازی حافظه مطرح شد، روی ترش کرد. در گفت وگویی که افلاطون میان سقراط و فایدروسِ اشراف زاده می نویسد، سقراط داستانی دربارۀ خدایگان تئوس می گوید که کاربرد نامه را کشف کرد. تاموس، پادشاه مصر، به تئوس می گوید:
این کشف تو در روح یادگیرندگان فراموشی به بار می آورد، زیرا دیگر از حافظۀ خود استفاده نمی نمایند؛ آن ها به حروف و واژگان نوشته شدۀ بیرونی اعتماد خواهند کرد و خودشان چیزی به یاد نخواهند آورد.
(البته همین نظرات افلاطون به این خاطر در دسترس ما هستند که آن ها را نگاشته است).
هوروات می گوید: در این گفت وگو، سقراط از نوشتن متنفر است زیرا می پندارد که حافظه را می کشد. درست هم می گوید. نوشتن بی شک حافظه را از بین برده است. اما تمام چیزهای باورنکردنی ای را به یاد آورید که امروز به خاطر نوشتن، در دست داریم. من که هرگز نوشتن را با یک حافظۀ بازیابی بهتر عوض نمی کنم. شاید اینترنت هم مبادلۀ مشابه ای را پیشنهاد می دهد: می توانید به هر میزان اطلاعات که می خواهید دسترسی داشته باشید و از آن بهره ببرید اما بیشتر آن را در خاطر نگه نخواهید داشت.
واقعیت این است که مردم اغلب بیش از آنچه بتوانند در مغز خود نگه دارند، اطلاعات وارد آن می نمایند. سال گذشته، هوروات و همکارانش در دانشگاه ملبورن دریافتند افرادی که بیش از حد برنامه های تلویزیونی می بینند، محتوای برنامه ها را خیلی سریع تر از کسانی فراموش می کردند که هفته ای
یک قسمت را تماشا می کردند. کسانی که زیاد تلویزیون می دیدند بلافاصله پس از برنامه در یک آزمون شرکت می کردند و بالاترین امتیاز را در این آزمون می گرفتند اما 140 روز بعد، امتیاز آن ها کمتر از کسانی بود که هفتگی به تماشای تلویزیون می نشستند. همچنین طبق گزارش خودشان، میزان لذت آن ها از تماشای برنامه کمتر از کسانی بود که روزی یک بار یا هفته ای یک بار آن را تماشا می کردند.
افراد در مواجهۀ با مکتوبات نیز افراط می نمایند. در 2009، به طور میانگین هر امریکایی روزانه با 100،000 واژه درگیر می شد، حتی اگر تمام این واژه ها را نمی خواند. به سختی می توان تصور کرد که این رقم طی این نه سال کاهش یافته باشد. نیکیتا بکشانی در اختلال زیادخوانی5، مقاله ای در مورنینگ نیوز به تحلیل این آمار می پردازد. او می نویسد: خواندن واژۀ ظریفی است اما رایج ترین نوع خواندن احتمالاً خواندن به معنای مصرف کردن است: جایی که ما می خوانیم، به ویژه در اینترنت، تا صرفاً اطلاعات کسب کنیم. اطلاعاتی که تبدیل به دانش نمی گردد مگر آنکه تثبیت گردد.
یا آن گونه که هوروات بیان می نماید: این نوعی غلغلک لحظه ای است و بعد غلغلکی دیگر می خواهید. موضوع اصلاً آموختن نیست. موضوع تجربۀ لحظه ای حس آموختن است.
درسی که از مطالعه زیادخوانی او می گیریم این است که اگر می خواهید چیزهایی را که می خوانید و می بینید به یاد آورید، آن ها را از باقی چیزها فاصله دهید. در مدرسه اعصابم خرد می شد که در کلاس انگلیسی هر هفته مجبور بودیم تنها سه فصل را بخوانیم و نه بیشتر، اما دلیلی منطقی پشت این کار بود. هوروات می گوید هرچه خاطرات را بیشتر تکرار کنید، بیشتر تثبیت می شوند. اگر کتابی را پشت سر هم-بگوییم یک نفس- بخوانید، دارید تمام مدت داستان را در حافظه فعال6 خود نگه می دارید. او می گوید: در واقع هرگز
تمام خاطرات سرگردان فراموش نمی شوند. بعضی از آن ها شاید مخفی باشند، تا اینکه سرنخی آن ها را تحریک کند و بازیابی شوند
دوباره به آن دسترسی نخواهید داشت.
سانا می گوید اغلب وقتی می خوانیم، دچار نوعی احساس فصاحت کاذب می شویم. اطلاعات جریان دارند و وارد ذهن ما می شوند، آن ها را می فهمیم، به نظر می رسد این مجموعه اطلاعات به آرامی در یک کلاسور جمع می شوند تا در پوشه های مختلف ذهنمان جای بگیرند؛ اما در حقیقت این اطلاعات تثبیت نمی شوند مگر اینکه خودتان کوشش کنید و تمرکز کنید و بعضی راهبردها را به کار بگیرید که یاری کند آن ها را به یاد آورید.
افراد وقتی مطالعه می نمایند یا چیزی را برای کار خود می خوانند احتمالاً همین کار را می نمایند اما بعید است در اوقات فراغتشان از سریال دختران گیلمور7 یادداشت بردارند تا بعد خود را امتحان نمایند. سانا می گوید: شاید ببینید و بشنوید اما احتمالاً توجه ندارید و گوش نمی دهید. به نظرم اغلب اوقات ما این گونه هستیم.
البته تمام خاطرات سرگردان هم فراموش نمی شوند. بعضی از آن ها شاید مخفی باشند، دور از دسترس، تا اینکه سرنخی آن ها را تحریک کند و بازیابی شوند-شاید با بخش آنچه گذشت دختران گیلمور یا مکالمه ای دربارۀ یک کتاب با دوستی که او هم آن را خوانده. سانا می گوید: اساساً حافظه سراسر ارتباطات است.
شاید این شرح خوبی باشد برای اینکه چرا پُل و دیگران فضای خواندن کتاب را به یاد می آورند اما محتوای آن را خیر. پُل یک کتاب کتاب ها را از دوران دبیرستان خود نگه داشته است -نوعی حافظۀ جانبی- که در آن اسم تمام کتاب هایی را که می خواند می نویسد. کتاب کتاب ها دسترسی سریع فراهم می نماید تا بدانم در هر لحظه از زندگی ام در چه شرایط روان شناختی یا کدام مکان جغرافیایی بوده ام. پُل این مطلب را در زندگی ام با کتاب کتاب ها8 شرح می دهد، کتابی که دربارۀ کتاب کتاب هایش نوشته است. هر مدخل خاطره ای را از غیب حاضر می نماید که در غیر این صورت از دست می رفت یا با گذشت زمان محو می شد.
یان کروچ در مطلبی برای نیویورکر با عنوان نفرین خواندن و فراموش کردن می نویسد خواندن وجوه بسیار دارد که شاید یکی از آن ها ترکیب توصیف ناپذیر و ذاتاً ناپایدار فکر و احساس و دستکاری های حسی ای باشد که در لحظه اتفاق می افتد و بعد محو می گردد. پس چه مقدار از خواندن صرفاً نوعی خودشیفتگی است -نشانه ای از اینکه شما که بودید و در زمان مواجهۀ با یک متن به چه می اندیشیدید؟
به نظر من، خودشیفتگی نیست که فصل های زندگی را با هنری که آن ها را ایجاد نموده به یاد آورید- بهارِ رمان های عاشقانه، زمستانِ داستان های جنایی. اما این واقعیت هم مطرح است که اگر فرهنگ را با این امید مصرف کنید که کتابخانه ای ذهنی بسازید تا هر زمان به آن رجوع کنید، احتمالاً راه به جایی نمی برید.
کتاب ها، فیلم ها، برنامه ها و ترانه ها فایل هایی نیستند که در مغزمان آپلود کنیم، بلکه بخشی از تابلوفرش زندگی هستند که در کنار چیزهای دیگر بافته شده اند. از دور شاید دیدن یک رشته نخ سخت باشد اما آن نخ به هر حال سر جای خودش نشسته.
هوروات می گوید: خنده دار است که فکر کنیم خاطرات کاملاً پاک می شوند، آن ها وارد ذهن شما می شوند و به همین خاطر است که الان یک حافظه دارید. اما در واقع مجموع آن ها با هم یک چیز را می سازد و آن همه چیز ماست.
- این مطلب را جولی بک نوشته است و در تاریخ 26 ژانویۀ 2018 با عنوان Why We Forget Most of the Books We Read در وب سایت آتلانتیک منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ 2 شهریور 1398 با عنوان چرا بیشتر کتاب هایی که می خوانیم را فراموش می کنیم؟ و ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر نموده است.
- جولی بک (Julie Beck) از دبیران ارشد آتلانتیک است و دربارۀ خانواده و آموزش برای این نشریه می نویسد.