پایکوبی محلی اجباری؛ خوشامدگویی روستایی دورافتاده در اندونزی

به گزارش طفره، مردم در روستایی دورافتاده در اندونزی برای خوشامدگویی به گردشگران، آن ها را مجبور به انجام پایکوبی محلی خود می نمایند.

پایکوبی محلی اجباری؛ خوشامدگویی روستایی دورافتاده در اندونزی

برای دیدن زیباترین جزیره اندونزی با تور بالی همراه شوید.

در سواحل سومین دریاچه بزرگ دنیا، دریاچه اندونزی، یک نویسنده مجله گردشگری و یک عکاس متوجه شدند که پایکوبی در این محل نقش مهمی در زندگی مردم دارد. ادامه داستان را از زبان آن ها که به این روستا سفر نموده اند، بخوانید.

سیمون دوباره امتحان کن. یک، دو، سه، چهار حالا چهار، سه، دو، یک، اول پای راست و بعد پای چپ. آنی، مربی پایکوبیی که ساعتی پیش در اندونزی ملاقات کردم، حالا در خیابان و زیر نور مهتاب به من آموزش پایکوبی می دهد.

من برای تایید جواب دادم:

بله حواسم به شما است. به ریتم موسیقی گوش دادم و سعی کردم قدم های او را تکرار کنم. هر چه قدر کوشش می کردم باز هم قادر نبودم حرکاتی مانند سایر دانش آموزانی که شاد در اطراف من می پایکوبییدند را تکرار کنم.

مربی خطاب به من گفت:

سیمون تمرکز کن.

احساس کردم که کم کم در تن صدای مربی دلخوری نقش بسته است. او بارها و بارها قدم های این پایکوبی محلی را فقط به خاطر من تکرار کرد. برای بهتر متوجه شدن من، حرکات را به آهستگی انجام می داد. برای اینکه قدم ها از خاطرم نرود، برای آن ها فرمولی درست کرد، دو قدم راست، و دو تا دو قدم به چپ. به نظر ساده می آمد، ولی در عمل اصلا ساده نبود. من گیج شده و حس دست و پا چلفتگی داشتم.

سرم را برگرداندم و به همسرم نگاه کردم. او در این پایکوبی محلی خبره شده و قاطی جمعیت محلی شده بود. ولی اوضاع برای من خوب پیش نمی رفت. پیرمردی که در نزدیکی من بود، دستم را گرفت و سعی داشت یاریم کند. لبخندی مهربان بر چهره او بود.

من از بچگی استعداد پایکوبی و ورزش نداشتم، حالا چه برسد به این نوع پایکوبی محلی که تا به حال ندیده بودم. می دانستم که تسلط به این پایکوبی محلی در پذیرفته شدن در جامعه این روستای کوچک در اطراف اندونزی نقش مهمی دارد.

در بانسا (Bancea) که روستایی کوچک در جنوب شرق آسیا است، پایکوبی نوعی احترام و آداب معاشرت محسوب می گردد. آن ها می گویند ما در این پایکوبی با غریبه ها آشنا شده و به آن ها خوشامدگویی می کنیم. این اطلاعات را مربی پایکوبیم وقتی برای اولین بار در خانه دهخدای روستا با او آشنا شدم به من داد. من و کیت، همسرم، با دوچرخه های خود به این روستا سفر کردیم و بعد از عبور از کوهستانی سخت در تاریکی به این محل رسیدیم.

ما ورودی بی سر و صدا به روستا داشتیم. بعد از دقایقی، عده ای از افراد کنجکاو و بچه ها روستا در اطراف ما گرد آمدند و ما را به خانه دهخدا هدایت کردند. دهخدا برای کاری خارج از روستا بود و مادر او با تلفن اجازه اقامت ما در روستا را از او گرفت. در تمام این مدت دستان کوچک بچه ها در حال آنالیز دوچرخه های ما و مردان و زنان با لبخندی مهربان مشغول خوشامدگویی به ما بودند.

مادر دهخدا تلفن را قطع نموده و گفت:

پسر من ورود شما را به روستایمان خوشامد گفت.

او ادامه داد:

داخل شوید. من اتاقی مناسب برای شما فراهم می کنم.

مهمان نوازی او بعد از این مسافرت سخت و خطرناک واقعا دلنشین بود.

عده کمی در دنیا هستند که درمورد این روستا اطلاع داشته باشند. تعداد کمی خانه در این روستا هستند. کلیسای آن ها با رنگ سفید رنگ آمیزی شده است. این مردم عاشق پایکوبی محلی خود هستند. مطمینا گردشگران زیادی به این روستا نمی آیند. آثار درگیری های مسلمانان و مسیحی ها در سال های 1998 میلادی تا 2001 در منطقه مشهود است.

شاید به علت درگیری هایی که در گذشته در این منطقه روی داده، این مناطق زیاد خوشنام نباشند ولی این تپه های شکیل و سرسبز واقعا ارزش دیدن را دارند. از سال 2012 به بعد این منطقه کاملا امن و بدن نزاع بوده است. این روستا بین خلیج تومینی (Gulf of Tomini) و جزیره های توگیان (Togian Islands) در شمال قرار گرفته است.

من هیچ گاه تصور نمی کردم که تنها شیوه خوشامدگویی مردمی چنین ابتدایی برای غریبه ها پایکوبی محلی با موسیقی دانگدوت (dangdut) که نوعی موسیقی محبوب اندونزیایی است، آمیخته با ضرب آهنگ تکنو باشد.

مردم و بچه ها از ما می پرسیدند که آیا دوست داریم که با آن ها به آکارا (acara) برویم؟ چهره آن ها پر از خواهش بود و می گفتند که نباید مهمانی ما را از دست بدهید. ما کمی بعد متوجه شدیم که آکارا محلی است که مهمانی های خود را در آنجا برگزار می نمایند و صدای موسیقی هم اکنون از آکارا به گوش می رسید.

ما خسته بوده و هنوز لباس های کثیف و چرک به تن داشتیم ولی به دنبال بچه ها مسرور راهی آکارا شدیم. در جهت تعدادی از روستاییان را دیدم که دور هم جمع شده و اطراف را به مناسبت ورود ما چراغانی می کردند.

صدایی در ذهن من داد زد:

نه، آن ها دست هم را گرفته اند و پایکوبی دسته جمعی انجام خواهند داد. من در پایکوبی بی استعداد هستم و بیشتر از آن خسته ام که حوصله تمرکز روی پایکوبی را داشته باشم.

آن ها دست هم را گرفته و در خلاف جهت عقربه های ساعت چرخیده و در جا می پریدند. ناگهان تعداد زیادی دستان کوچک من را به جلو و به مرکز حلقه هل دادند و من فریاد زدم:

نه، صبر کنید. من بلد نیستم.

من از دست بچه ها فرار نموده و جایگاه خالی پیدا کردم و فوری نشستم. تعدادی از زنان و مردان پیر و جوان بر روی جایگاه ها نشسته در حال مصاحبه با هم بودند و برای بقیه که پایکوبی محلی می کردند دست می زدند و غذا و نوشیدنی می خوردند. عده ای با هم مشغول به خواندن آواز و همراهی با موسیقی بودند. ما وسط یک مهمانی محلی به نام بیر (Bare) یا با نام شرقی آن، توراجا (Toraja) بودیم که این رسم به گذشته های دور باز می گشت.

زمانی که اروپایی ها به این محل آمدند و دین مسیحیت را در این کشور رواج دادند، عده ای از اندونزی مرکزی مسیحی شدند در این منطقه هم عده ای تغییر دین دادند که با عنوان گروه های متعصب مسیحی از آن ها یاد می گردد و به زبان اندونزیایی به آن ها مردم پامونا (Pamona) گفته می گردد. این پایکوبی از گذشته و قبل از رخ دادن جنگ بین ادیان مختلف در این منطقه به یادگار مانده است.

پروفسور مردم شناسی، اریک گابل (Eric Gable) در کتاب مردم شناسی و عدالت خواهی (Anthropology and Egalitarianism) از این پایکوبی به عنوان پایکوبیی مستمر و کهن در تاریخ یاد نموده که توسط دو گروه از جوانان انجام می شده است. عده ای آواز می خواندند و عده ای حلقه زده و دست در دست هم برای ساعت ها می پایکوبییدند. این پایکوبی تنها راه برای مردم پامونا بود تا از خانه های خود بیرون آمده و با دوستان جدید آشنا شوند. این پایکوبی هم جنبه رومانتیک و هم جنبه اجتماعی برای آشنا شدن با مردم روستاهای اطراف داشت.

امروزه در این روستا پایکوبی محلی با آهنگی متفاوت انجام می گردد و صدای مردم با صدای دستگاه های پخش جایگزین شده است. این پایکوبی برای روستاییان بهانه ای شده تا گرد هم آمده، غذا خورده و دور هم شادی نمایند.

برای محلی ها این پایکوبی نوعی اجبار است تا از خانه به بیرون آمده و با بقیه وقت بگذرانند. البته باید به این نکته اشاره نمود که برای ما خارجی ها هم این پایکوبی را تبدیل به اجبار نموده اند. اگر با آن ها همراه شده و بپایکوبیید توسط آن ها مورد احترام قرار خواهید گرفت و در غیر این صورت از طرف آن ها طرد خواهید شد. به همین دلیل است که مربی پایکوبی من به زور من را از جایگاه بلند کرد تا پایکوبی را به من آموزش دهد و همین طور پیر مرد مهربان هم در آموزش من به او یاری می کرد.

مربی پایکوبی از من پرسید:

سیمون، تو اصلا تا به حال پایکوبییده ای؟

بعد از این جمله خندید و دست من را رها کرد و من توانستم به جایگاه پلاستیکی خود پناه ببرم ولی هنوز مردم مشغول کف زدن و ترقیب من به پایکوبی محلی بودند.

مربی پایکوبی یک جایگاه در کنار من گذاشت و نشست و با اشاره به همسرم به من گفت:

برای داشتن چنین همسری باید خدا را شاکر باشی. او می تواند مانند ما بپایکوبید.

او با حسی غرورآمیز ادامه داد:

نگران نباش. فردا این پایکوبی را دوباره به تو آموزش خواهم داد. ما فردا هم مهمانی داریم و شما دو نفر به عنوان مهمان های افتخاری ما دعوت هستید.

اگر بخواهیم صادق باشیم، نمی دانستم که از شنیدن این خبر مسرور باشم یا ناراحت.

منبع: کجارو / adventure.com
انتشار: 17 آبان 1398 بروزرسانی: 18 مهر 1399 گردآورنده: tafreh.ir شناسه مطلب: 4666

به "پایکوبی محلی اجباری؛ خوشامدگویی روستایی دورافتاده در اندونزی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "پایکوبی محلی اجباری؛ خوشامدگویی روستایی دورافتاده در اندونزی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید